آبجی زهرا، دیدی گفتم شتر ترس نداره!!!
تو راه مشهد بودیم (مهر 1392) بچه ها توی ماشین خواب بودند، نرسیده به سبزوار توی دشت یه گله ی بزرگ شتر دیدیم،ماشینو نگه داشتم، بچه ها رو بیدار کردیم و بردیمشون تا شترا رو ببینن. اولش خیلی می ترسیدن ولی با کلی ترفند تونستیم راضیشون کنیم تا نزدیک شترا بیان و عکس بگیرن.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی