آقا محمدحسنآقا محمدحسن، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره
زهرا خانمزهرا خانم، تا این لحظه: 14 سال و 2 روز سن داره

!!! واااااااای، چه دوقلوهای نازی

🌹خوش آمدید🌹

امروز پنج شنبه سوم مردادماه نود و هشت. (1398/5/3)

پس از حدود شش سال از راه اندازی این وبلاگ، قراره یواش یواش خودمون کارهای وبلاگ رو برعهده بگیریم، البته با نظارت باباییمون...

 

نوروزتان مبارک!!!

پس از حدود پنج سال دوری از وبلاگ نویسی، امروز با کمک بابا، خودمون تونستیم یه پست جدید بسازیم. البته داداشی وسط کار حوصلش سر رفت و رفت سراغ دوچرخه سواری. خداروشکر یه نوروز دیگه هم رسید و همه اعضای فامیل بزرگ بابا حاجی، دور هم جمع شدیم. سال 98 خیلی خوب برامون شروع شد و آرزو می کنیم برای همه همینطور باشه...     ...
27 تير 1398

کجایی جوونی که یادت بخیر!!!

همه وقتی داداش رو میبینن، بهش میگن دقیقا مثه کوچیکی های بابات هستی.  چند وقت پیش بابایی این عکسا رو بهمون نشون داد و ازمون پرسید عکس کیه، ما دو تا هم خیال کردیم عکس آقا محمد حسنه ولی بعد فهمیدیم که عکسای زمان کوچولویی باباییه! البته توی عکس دوم عمو جواد هم پشت سر بابا وایساده! (البته فکر کنم اون موقع اسمش بابا جعفر نبوده بلکه جعفر فسقلی بوده) ...
13 مرداد 1393

وروجکای عموها!!!

متاسفانه ما دوتا، عمه نداریم. در عوضش خدا بهمون چندتا عموی خیلی خوب داده و به تبعیت از اون، چند تا پسرعمو و یه دختر عموی گل. این عکس حدودا مال دو سال پیش باید باشه که این رو هم زن عمو جواد برامون توی واتس آپ فرستاده. توی عکس بابا حاجی و مامان حاجی (پدر و مادر بابایی)، آقا حسین و محمد آقا (پسرای عمو رضا)، کوثر خانم (دختر عمو جواد با لباس سبز به تن)، و آقا یاسین (پسر عمو مجید با لباس قرمز) و ما دو تا حضور داریم. البته از حدود دو ماه پیش یه آقا محمدعلی (پسر عمو امین) هم به جمعمون اضافه شده که خب اون موقع هنوز نبود!!!  عکسای این پسر عموی جدید رو هم اون پایینه. برای سلامتی و عاقبت به خیری همه بچه ها و ا...
13 مرداد 1393

به به چقد شماها خوردنی هستین!!!

این عکس رو چند وقت قبل عمو مهدی توی واتس آپ برای بابا فرستاده بود. ما خودمون نمی دونیم عمو مهدی کی این عکس رو ازمون گرفته فقط میدونیم که اینجا شیراز و خونه بابا حاجیه و ما هم حدودا باید 6 ماهه باشیم. همین!!! ...
13 مرداد 1393

- دوقلوها!! - حاضر!!!

با عرض سلام و معذرت، بعد از یه غیبت نسبتا طولانی ما برگشتیم. البته یکی از دلایل غیبتمون سوختن هارد لپتاپ بابایی بود که بعد از کلی وقت، فرصت کرد و تونست ببردش گارانتی و خب به سلامتی و همون جور که میدونین، شرایط گارانتی توی کشور خیلی خیلی جالبه و عجیب!!! کلی وقتم اونجا موند تا هاردش عوض شد. بعد از اون هم که ماه مبارک رمضان بود و خب بابایی میگفت زیاد حوصله نداره بیاد نت. و این شد که عملا چند ماه ما نتونسیم بیایم خدمتتون. الانم که اومدیم قرار بود با دست خیلی پر بیایم ولی کلی از مطالبی که آماده کرده بودیم طی یه اتفاق نسبتا ناگوار! از دست رفت. به هر حال ما دوتا کوچولوها ازتون معذرت میخوایم و شما رو دعوت میکنیم چندتا پست جدیدمو...
13 مرداد 1393

در مسیر شیراز

ایام عید که داشتیم می رفتیم شیراز (1393/1/7) توی مسیر بابا یه جایی توقف کرد (البته نه میدونیم کجا بود و نه میدونیم علتش چی بود!!!) ولی فک کنیم توی اتوبان کاشان بود. و باز هم ما طبق معمول چند تا عکس قشنگ انداختیم: ...
23 ارديبهشت 1393